تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
سوژه خنده
و آدرس
soozhe.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 144
بازدید کل : 457856
تعداد مطالب : 806
تعداد نظرات : 752
تعداد آنلاین : 1
بيست سوالي دخترها :
-جانداره-
نه
الهي...چرامرده؟
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود
(دقت کنید،هیچ کس نبود)
در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند…:|
حالا می فهمم،
ما با قصه خواب نمی رفتیم.
همون اول هنگ می کردیم
یه دوست دخترم نداریم بهش بگیم دوست دخترا رو اخر پاییز می شمرن اذیتش کنیم !
غضنفر کارخانه عمامه سازی می زنه بعد از یک هفته پلمپش می کنند.بهش می
گن:تو کارت خوب بود جیکار کردی پلمپش کردند؟می رن تحقیق می کنند می بینند روی عمامه ها آرم نایک می زده
يه نفر تو محلمون مُرده، واسش حجله زدن و نوشتن جوان ناكام فلاني ...بعد يكي با خودكار زيره عكسش نوشته : اين ناكام نبود ... من ازش باردارم!!
يني عادم با بغض مي ره دمه حجله ي بدبخت، اينو ميبينه از خنده پاره مي شه بر مي گرده!!!
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مـــد هستش که شلوارشون از باسنشون آویزون باشه . . !
این رسم در زندانهای آمریکا شکل گرفت. زندانیهای که برای پول آماده بودند ما تحت مبارکشون
رو دراختیار دیگر زندانیها قرار دهند؛ با آویزون نگاه داشتن شلوار بر روی باسنشون و قدم زدن در هواخوری زندان اقدام به جذب مشتری میکردند...
ما فقط خواستیم اطلاع رسانی کنیم.دیگه تصمیم با خودتون
به خانومه میگن چرا اینقده دماغت گندس خانومه میگه والا خواستم آیدان سفارش بدم اشتباهی زنگ زدم لارجر باکس
از همین تریبون به اون دخترایی که خوشون رو میگیرن و فک میکنن از نشیمنگاه فیل افتادن میخام بگم نکنین آخر عاقبتش تنهایی واسه خودتونه
از دختره پرسیدم : حالت چطوره ؟
گفت :میجی یوجی !!
اولش فکر کردم داره چینی ژاپنی حرف میزنه
نگو منظورش این بوده : مرسی ، تو چی..؟
یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم
میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات
کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم
گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی
شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف
میکردم که همچین شیطنتی کردم.
یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده
گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.
خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…
سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.
اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو
بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…
رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید
این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه
میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار
آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و
یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره
دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده
دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و
خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…!
بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا
دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما
درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد
میگفت هی جوون! بیا بریم!
نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ،
یه کاری کنید درکتون کنند.!!!